فیک[بازی دوباره...]

پارت ۲۹

جنی ویو
مینسورفت پایین بهش الکی گفتم میخوام لباسم وعوض کنم ورفتم سراغ گوشیش دیدم رزیه ویه فیلم فرستاده کع فیلم رابطش باجیمینه وای نه مینسواین وببینم اتفاق خوبی نمیوفته سریع فیلم وپاک کردم وبرای اینکه مینسوشک نکنه لباسم وعوض کردم ورفتم پایین...وقتی داشتیم شام می‌خوردیم هیونجین گفت

هیونجین:چطوری فردابریم بار؟
همه:(بقیه هم موافقت کردن به جز جنی)
مینطو:جنی...جنییی
جنی:هاچیشده
مینسو:حواست کجاست
جنی:چیزه..ببخشیدداشتم به کوک ف‌رویکردی خیلی وقته باهاش حرف نزدم(یه چیزی کوک وجنی باهم رل زدن اخه چندپارته خبری ازکوک نیست گفتم یادتون نرفته باشه)

مینسو:اها..خب نظرت چیه
جنی:درباره چی
هیونجین من گفتم که فرداشب بریم بار
جنی:آره اگه همه موافقن فکرخوبیه...

جنی ویو
داشتیم شام می‌خوردیم داشتم به فیلمی که رزی فرستاده بودفکرمیکردم نفهمیدم مینسوصدام کردالکی بهش گفتم داشتم به کوک فکرمیکردم بودمن زودشامم روخوردم ورفتم اتاق به کوک زنگ زدم

جنی:سلام جونگ کوک
جونگ کوک:سلام عشقم اتفاقامیخواستم بهت زنگ بزنم چیزی شده؟
جنی:............

[ادامه داره]
لایکککککک کنننن دیگگگگگگگ